هفته پیش از طرف یک مدرسه در مقطع ابتدایی که اسم کلاسشان به نام
شهید فخری
زاده بود دعوت شدم به مناسبت سالگرد این شهید عزیز و بزرگ و تا همچنان غریب، با بچههای دبستان به خانه شهید و خدمت خانواده بزرگوارشان بروم تا آن شعر دماوند دو سال پیشم را بخوانم.
توی راه که میرفتیم کمی بالا و پایین کردم دیدم بیتعارف ادبیات آن شعر اصلا کودکفهم و دبستانیفهم نیست، لذا تصمیم گرفتم همین توی راه یک شعر سادهتر و آسانیابتر بگویم
برای این بچهها... نه اینکه شعر کودک و نوجوان باشد... فقط همینکه سادهتر و روانتر باشد... دیگه این شد نتیجه آن تمرین توی راه، تقدیم به شهید دماوند :
کوه دماوندو ببین، بالای قلهانگار یه آدم توی برفا ایستاده
سرده هوا اونجا و جای راحتی نیستسخته میون برف، اما ایستاده
برفا نشستن روی مو و ریش و پالتوشاما هنوز تنهای تنها ایستاده
شاید که از دور و از این پایین نشه دید:آیا نشسته رو زمین یا ایستاده؟
شک میکنن بعضی که: میشه یا نمیشه؟شک میکنن بعضی که: آیا ایستاده؟
شک میکنن بعضی، من اما مطمئنمهرچند روی مرز رویا ایستاده
انگار خودش هم مثل یه کوه سفیدهاز بس که پابرجا و زیبا ایستاده
میشد بشینه مثل خیلیها تو خونهشاما برای خاطر ما ایستاده
اون یه شهیده، یه دلیر قهرمان کهبه احترامش کل دنیا ایستاده
چه قدرتی داره که تا روز قیامتبی خستگی و ترس اونجا ایستاده
یه حرفیم داره برات ای همکلاسی- مردی که تنها توی سرما ایستاده- :
«پیروز میشه آخرش هرکس که محکمپای وطن تا صبح فردا ایستاده
ما فاتحای قلههای سرنوشتیماینو بگو به هرکی با ما ایستاده»
حسن صنوبری ده کتاب شعر پیشنهادی برای نمایشگاه کتاب...
ما را در سایت ده کتاب شعر پیشنهادی برای نمایشگاه کتاب دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 5fihmafih2 بازدید : 81 تاريخ : چهارشنبه 5 بهمن 1401 ساعت: 23:12